تمام لوازم التحریر شکرستان+تصاویر
نمونه سوالات درس ریاضی ۱ سال اول دبیرستان به همراه پاسخنامه به صورت پاورپوینت که
کاری از استاد حمید پوزن دبیر ریاضی دبیرستان های اهواز می باشد را از لینک های زیر
دانلود نمایید. (دانلود واستفاده از این نمونه سوالها را به همه دانش آموزان توصیه می نمایم
باتشکر از زحمات آقای پوزن )
دانلود نمونه سوالات ریاضی ۱ به صورت powerpoint
لینک دانلود| لینک کمکی (حجم فایل : ۵٫۱ مگابایت)
لطفا نظر خود را انتخاب کنید |
دوست دارید از کدامیک مطلب بیشتری بذارم ؟ |
طراح: محمد جواد سعیدی راد |
نظر دادن نمایش نتایج |
ابزار نظرسنجی |
تصاویر متحرک
برای دیدن به ادامه مطلب بروید
تصاویر متحرک زیبا به ادامه مطلب بروید
تصویر های متحرک ادم های در حال کار
برای دیدن تصاویر به ادامه مطلب بروید
آیا میدانید: ریحان خاصیت ضد پیری دارد ؟
آیا میدانید: زنان زودتر از مردان یخ می زنند ؟
آیا میدانید: گردو با چربی ها ناسالم میجنگد ؟
آیا میدانید: سوسک ها منبع پروتئین هستند ؟
آیا میدانید: اجداد خفاش ها موش ها بوده اند ؟
آیا میدانید: پاندا هنگام تولد صورتی رنگ است ؟
آیا میدانید: خمیازه کشیدن به مغز آرامش میدهد ؟
آیا میدانید: محققان قادر به کاشت بذر در فضا شدند ؟
آیا میدانید: مسن ترین گربه جهان 38 سال سن دارد ؟
آیا میدانید: مار باهوش ترین خزندگان روی زمین هستند ؟
آیا میدانید: ملخ ها دارای بیش از 1 میلیون گونه هستند ؟
آیا میدانید: نعناع سکسکه و تنگی نفس را شفا میدهد ؟
آیا میدانید: نعناع سکسکه و تنگی نفس را شفا میدهد ؟
آیا میدانید: رنگ مورد علاقه ۸۰ درصد آمریکاییها آبی است ؟
آیا میدانید: درهر ثانیه 1 بیلیون ترانزیستور ساخته می شود ؟
آیا میدانید: چهار پنجم جانوران رو حشره ها تشکیل داده اند ؟
آیا میدانید: رکورد ضربات دوهل 1168 ضربه در یک دقیقه است ؟
آیا میدانید: یک گرم سم مار کبری می تواند 150 نفر را بکشد ؟
آیا میدانید: اثر انگشت خواهر و برادر 60% شبیه به هم است ؟
آیا میدانید: پرستارن بیشتر از سایر افراد دچار اسم می شوند ؟
آیا میدانید: سالی ۵۰۰ شهاب سنگ به زمین برخورد میکنند ؟
آیا میدانید: حیوانات هم مثل انسان می توانند اینده نگری کنند ؟
آیا میدانید: هر تار موی انسان میتواند تا وزن 100 گرم رشد کند ؟
آیا میدانید: سن پدر با ضریب هوشی کودک رابطه مستقیم دارد ؟
آیا میدانید: کرم ها از روی بو محیط شب و روز را تشخیص میدهند ؟
آیا میدانید: رود دجله به خلیج فارس میریزد ؟
آیا میدانید: که قلب میگو ها در سر آنها قرار دارد ؟
آیا میدانید: خلیج فارس ۵۰۰ هزار سال قدمت دارد ؟
آیا میدانید: جرم زمین هشتاد و یک برابر ماه است ؟
آیا میدانید: که اسکنر ۴۸ سال پیش اختراع شده است ؟
آیا میدانید: که اغلب مارها دارای 6 ردیف دندان میباشند ؟
آیا میدانید: که وسعت کره ماه به اندازه قاره استرالیاست ؟
آیا میدانید: که بال زدن یک پروانه هم زمین را تکان میدهد ؟
آیا میدانید: که عامل اصلی سنگ مثانه مصرف شکر است ؟
آیا میدانید: که یک قطره آب دارای یک صد میلیارد اتم است ؟
آیا میدانید: که زرافه میتواند با زبانش گوشهایش را تمیز کند ؟
آیا میدانید: ۱۳۰۰ کره زمین در سیاره مشتری جای می گیرد ؟
آیا میدانید: زنبورهایی که سحرخیزترند باهوش تر می باشند ؟
آیا میدانید: وزن کوه یخی متوسط الحجم ۲۰ میلیون تن است ؟
آیا میدانید: خنده موجب تقویت سیستم ایمنی بدن می شود ؟
آیا میدانید: که هر چشم مگس دارای 10 هزار عدسی میباشد ؟
آیا میدانید: که شلوغ ترین مکان دنیا کندوی زنبور عسل است ؟
آیا میدانید: آمار زنان گمشده چینی به ۴۴ میلیون نفر می رسد ؟
اسپانیولی: کسیکه یکبار میدزدد، همیشه خواهد دزدید.
انگلیسی: طمع به همه چیز، از دست دادن همه چیز است.
عربی: هیچ کس را وادار به دو کار نکن، جنگیدن و زن گرفتن.
انگلیسی: ضربات کوچک درختان بزرگ را از پای در میآورند.
ایتالیایی: معنی همه چیز دانستن هیچ ندانستن است.
عربی: مشورت با کسی کن که تو را به گریه میاندازد نه با کسی که تو را میخنداند.
روسی: برای کسی که شکمش خالی است، هر نوع باری سنگین است.
دانمارکی: وقتی که آش از آسمان میبارد گدا قاشق ندارد.
ایرانی: تیر از جراحت به در آید و آزار در دل بماند.
آفریقایی: یک دوست خوب را با هر دو دستت نگهدار.
فارسی: مرد حکیم خرده نگیرد بر آینه.
ایرانی: یا حرفی بزن که از خاموشی بهتر باشد یا خاموش باش.
فنلاندی: همیشه کمی بترس تا هرگز محتاج نشوی زیاد بترسی.
بوسنی: مرحله اول بلاهت آن است که خود را عاقل بدانیم.
ایتالیایی: عشق یعنی ترس از دست دادن تو.
انگلیسی: یک متر یک متر سخت است ولی یک سانت یک سانت مثل آب خوردن است.
مصری: تندرستی، تاجی است بر سر انسان سالم ولی هیچ کس جز یک بیمار این تاج را نمیبیند.
ژاپنی: باید حریف را به کمک حریف دیگری بدام انداخت.
هندی: سکوت هرگز اشتباه نمیکند و هر چه طولانیتر باشد، بهتر قضاوت میکند.
روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم . شغلم را ، دوستانم را ، مذهبم را و خلاصه تمام
وابستگی های زندگی ام را !
به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خداوند صحبت کنم و اگر نتوانستم دلیلی برای ادامه ی زندگیم بیابم
به آن نیز خاتمه دهم !
به خدا گفتم : آیا می توانی دلیلی برای ادامه این زندگی برایم بیاوری ؟ و جواب او مرا شگفت زده کرد .
او گفت : آیا سرخس و بامبو را می بینی ؟
پاسخ دادم : بلی .
خداوند فرمود : هنگامیکه درخت بامبو و سرخس را آفریدم ، به خوبی از آنها مراقبت نمودم . به آنها
نور و آب و غذای کافی دادم . دیر زمانی نپایید که سرخس سر از خاک برآورد و تمام زمین را فرا
گرفت اما از بامبو خبری نبود . من از او قطع امید نکردم . در دومین سال سرخس ها بیشتر رشد کردند
و زیبایی خیره کننده ای به زمین بخشیدند اما همچنان از بامبو ها خبری نبود . من بامبو ها را رها نکردم .
در سالهای سوم و چهارم نیز بامبو ها رشد نکردند . اما من از آنها قطع امید نکردم .
در سال پنجم جوانه کوچکی از بامبو نمایان شد . در مقایسه با سرخس بسیار کوچک و کوتاه بود اما با
گذشت 6 ماه ارتفاع آن به بیش از 100 فوت رسید .
5 سال طول کشیده بود تا ریشه های بامبو به اندازه کافی قوی شوند . ریشه هایی که بامبو را قوی می
ساختند و آنچه را برای زندگی بدان نیاز داشت را فراهم می کردند .
خداوند در ادامه فرمود : آیا می دانی در تمام این سالها که تو درگیر مبارزه با سختی ها و مشکلات
خودت بودی در حقیقت ریشه هایت را مستحکم می ساختی ؟ من در تمامی این مدت تو را رها نکردم
همانگونه که بامبو ها را رها نکردم .
هرگز خودت را با دیگران مقایسه نکن . بامبو و سرخس دو گیاه متفاوتند اما هر کدام به نوبه خود به
زیبایی جنگل کمک می کنند . زمان تو نیز فرا خواهد رسید تو نیز رشد می کنی و قد می کشی !
از او پرسیدم : من چقدر قد می کشم .
در پاسخ از من پرسید : بامبو چقدر رشد می کند ؟
جواب دادم : هر چقدر که بتواند
گفت : تو نیز باید رشد کنی و قد بکشی . هر اندازه که بتوانی .
ولی به یاد داشته باش که من هرگز تو را رها نخواهم کرد . و در هر زمان پشتیبان تو خواهم بود !
پس هرگز نا امید نشو !
آنچه امروز یک درخت را تنومند ، سایه گستر و پر ثمر ساخته است ، ریشه دواندن دیروز بذر آن در
تاریکی های خاک بوده است . در هنگامه ی رنج های بزرگ ، ملال های طاقت فرسا ، شکست ها و
مصیبت های خورد کننده ، فرصت های بزرگی برای تغییر ، گام نهادن به جلو و تصوری برای خلق
آینده ایجاد می شود . ماموریت شما در زندگی بی مشکل زیستن نیست ، بلکه با انگیزه زیستن و امیدوار
زیستن است ..
انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت
. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان
حضور داشت بطوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا کرده بود ! یک روز انیشتین در حالی که در راه
دانشگاه بود با صدای بلند گفت که خیلی احساس خستگی می کند ؟
راننده اش پیشنهاد داد که آن ها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتین سخنرانی کند چرا که انیشتین
تنها در یک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهی که سخنرانی داشت کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی
توانستند او را از راننده اصلی تشخیص دهند . انیشتین قبول کرد ، اما در مورد اینکه اگر پس از
سخنرانی سوالات سختی از وی بپرسند او چه می کند ، کمی تردید داشت .
به هر حال سخنرانی راننده به نحوی عالی انجام شد ولی تصور انیشتین درست از آب درآمد .
دانشجویان در پایان سخنرانی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند . در این حین راننده باهوش
گفت : سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آن ها پاسخ دهد . سپس انیشتین
از میان حضار برخاست و به راحتی به سوالات پاسخ داد به حدی که باعث شگفتی حضار شد .
دانشمندان برای بررسی تعیین میزان قدرت باور ها بر کیفیت زندگی انسان ها آزمایشی را در «
هاروارد یونیورسیتی » انجام دادند :
80 پیرمرد و 80 پیرزن را انتخاب کردند . یک شهرک را به دور از هیاهو برابر با 40 سال پیش
ساختند . غذا های 40 سال پیش در این شهرک پخته می شد . خط روی شیشه های مغازه ها ، فرم
مبلمان ، آهنگ ها ، فیلم های قدیمی ، اخباری که از رادیو و تلویزیون پخش میشد ، را مطابق با 40
سال قبل ساختند . بعد این 160 نفر را از هر نظر آزمایش کردند : تعداد موی سر ، رنگ موی سر ،
نوع استخوان ، خمیدگی بدن ، لرزش دست ها ، لرزش صدا ، میزان فشار خون ... بعد این 160 نفر
را به داخل این شهرک بردند ، بعد از گذشت 5 الی 6 ماه کم کم پشتشان صاف شد ، راست می ایستادند
، لرزش دست ها بطور ناخودآگاه از بین رفت ، لرزش صدا خوب شد ، ضربان قلب مثل افراد جوان ،
رنگ مو های سر شروع به مشکی شدن کرد ، چین و چروک های دست و صورت از بین رفت . علت
چه بود ؟ خیلی ساده است . آن ها چون مطابق با 40 سال پیش زندگی کردند ، باور کرده بودند 40 سال
جوان تر شده اند . انسان ها همان گونه که باور داشته باشند می توانند بیندیشند . باور های آدمی است که
در هر لحظه به او القا می کند که چگونه بیندیشد .
اصولا فرق بین انسان ها ، فرق میان باور های آنان است . انسان های موفق با باور های عالی ، موفقیت
را برای خود خلق می کنند . انسان های ثروتمند ، باور های عالی و ثروت آفرین دارند که با اعتماد به
نفس عالی خود و بدون توجه به تمام مسائل به دنبال کسب ثروت می روند و به لحاظ باور های مثبت
شان به ثروت مطلوب خود می رسند .
زمانی که من بچه بودم ، مادرم علاقه داشت گه گاهی غذای صبحانه را برای شب درست کند و من به
خاطر می آورم شبی را که او صبحانه ای ، پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار ،
تهیه کرده بود . در آن شب ، مدت زمان خیلی پیش ، مادرم یک بشقاب تخم مرغ ، سوسیس و بیسکویت
های بی نهایت سوخته در جلوی پدرم گذاشت . یادم می آید منتظر شدم که ببینم آیا هیچ کسی متوجه شده
است ! با این وجود ، همه ی کاری که پدرم انجام داد این بود که دستش را به سوی بیسکویت دراز کرد
، لبخندی به مادرم زد و از من پرسید که روزم در مدرسه چطور بود . خاطرم نیست که آن شب چه
چیزی به پدرم گفتم ، اما کاملاً یادم هست که او را تماشا می کردم که داشت کره و ژله روی آن
بیسکویت سوخته می مالید و هر لقمه آن را می خورد .
وقتی من آن شب از سر میز غذا بلند شدم ، به یادم می آید که شنیدم صدای مادرم را که برای سوزاندن
بیسکویت ها از پدرم عذر خواهی می کرد و هرگز فراموش نخواهم کرد چیزی را که پدرم گفت : «
عزیزم ، من عاشق بیسکویت های سوخته هستم . »
بعداً همان شب ، رفتم که بابام را برای شب بخیر ببوسم و از او سوال کنم که آیا واقعاً دوست داشت که
بیسکویت هایش سوخته باشد . او مرا در آغوش کشید و گفت : « مامان تو امروز روز سختی را در
سرکار گذرانده و او خیلی خسته است و به علاوه ، بیسکویت کمی سوخته هرگز هیچ کسی را نمی کشد
زندگی مملو از چیز های ناقص و افراد دارای کاستی هست . من اصلاً در هیچ چیزی بهترین نیستم و
روز های تولد و سالگرد ها را درست مثل هر کسی دیگر فراموش می کنم . اما چیزی که من در طی
سال ها پی برده ام این است که یاد گیری پذیرفتن عیب های همدیگر و انتخاب جشن گرفتن تفاوت های
یکدیگر یکی از مهمترین راه حل های ایجاد روابط سالم ، فزاینده و پایدار می باشد .
و امروز دعای من برای تو این است که یاد بگیری که قسمت های خوب ، بد ، و ناخوشایند زندگی خود
را بپذیری و آن ها را به خدا واگذار کنی . چرا که در نهایت ، او تنها کسی است که قادر خواهد بود
رابطه ای را به تو ببخشد که در آن یک بیسکویت سوخته موجب قهر نخواهد شد . ما می توانیم این را
به هر رابطه ای تعمیم دهیم . در واقع ، تفاهم اساس هر روابطی است ، شوهر - همسر یا والدین -
فرزند یا برادر - خواهر یا دوستی !
« کلید دستیابی به شادی تان را در جیب کسی دیگر نگذارید . آن را پیش خودتان نگهدارید . »
بنابراین ، لطفاً یک بیسکویت به من بدهید و آره ، از نوع سوخته حتماً خیلی خوب خواهد بود
آورده اند که یکی از بازرگانان بغداد با غلام خود در کشتی نشسته و به عزم بصره در حرکت بودند ونیز
در همان کشتی بهلول وجمعی دیگر بودند.
غلام از تلاطم دریا وحشت داشت و مدام گریه و زاری می نمود.
مسافران از گریه و زاری آن غلام به ستوه آمدند و از آن میان
بهلول از صاحب غـلام خواسـت تـااجازه دهد به طریقی آن غلام را ساکت نماید.
بازرگان اجازه داد ،بهلول فوری امر نمود
تـا غـلام را بـه دریا انداختند و چون نزدیک به هلاکت رسـید او را بیـرون آوردنـد
غلام از آن پس به گوشه ای از کشتی ساکت و آرام نشست.
اهل کشتی از بهلول سوال نمودند در این عمل چه حکمت بود که غلام ساکت و آرام شد ؟
بهلول گفت: این غلام قدر عافیت این کشتی را نمی دانست
و چون به دریا افتاد فهمید که کـشتی جـای امن و آرامی است
گاهی باید از عزیزانمون دور باشیم و جای خالیشون رو احساس کنیم تا قدرشون رو بدونیم
و باهاشون درست رفتار کنیم...
هنگامی که ناسا برنامه ی فرستادن فضانوردان به فضا را آغاز کرد با مشکل کوچکی روبرو شد ، آنها
دریافتند که خودکارهای موجود در فضای بدون جاذبه کار نمی کنند ، جوهر خودکار به سمت پایین
جریان نمی یابد و روی سطح کاغذ نمی ریزد برای حل این مشکل ….آنها شرکت مشاورین اندرسون را
انتخاب کردندتحقیقات بیش از یک دهه طول کشید ، دوازده میلیون دلار صرف شد و در نهایت آنها
خودکاری طراحی کردند که در محیط بدون جاذبه می نوشت زیر آب کار می کرد ، روی هر سطحی
حتی کریستال می نوشت و در دمای زیر صفر تا سیصد درجه ی سانتیگراد کار می کرد.
روس ها راه حل ساده تری داشتند آنها از مداد استفاده کردند!
پیــــرمرد روستا زاده ای بود که یک پســـر و یک اسب داشت؛ روزی اسب پیرمرد فــــرار کـــرد،
همه همسایه ها بـــرای دلـــداری به خـــانه پیـــرمرد آمدند و گفتند: عجـــب شـــانس بدی آوردی که
اسبت فرار کرد!
روستا زاده پیــــر جواب داد: از کـــجا می دانید که ایـــن از خوش شانسی من بـــوده یا از بـــد شانسی
ام؟ همسایه ها با تـــعجب جــــواب دادن: خــــوب معلومه که این از بد شانسیه!
هنوز یک هفته از این ماجــــرا نگذشته بـــود که اسب پیــــرمرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه
بـــرگشت. این بار همسایه ها بــــراے تبریک نزد پیرمرد آمدند: عجب اقبال بلندی داشتی کـــه اسبت به
همراه بیست اسب دیگـــر به خانه بر گشت!
پیر مرد بار دیگــــر در جــواب گـــفت: از کجا مـــےدانید که ایــن از خوش شانسی من بوده یا از بد
شانسی ام؟
فـــــــردای آن روز پـــسر پیــــرمرد در میان اسب های وحشی، زمین خــــورد و پایش شـــکست
. همسایه ها بار دیگــــر آمدند و گـــفتند: عـــجب شانس بدی! و کـــشاورز پیــــر گفت: از کجـــا مــے
دانید که این از خوش شانسی مـــن بوده یا از بد شانسی ام؟
و چند تا از همسایه ها با عصبانیت گـــفتند: خب مـــعلومه که از بد شانسیه تـــو بـوده پیـــرمرد کـــودن!
چــــند روز بــعد نیــــروهای دولتــــے برای ســــربازگیری از راه رسیدند و تمام جـــوانان ســـالم را
برای جـــنگ در ســــرزمینی دوردست با خود بردند. پســـر کشاورز پیر به خاطـــــر پاے شـــکسته
اش از اعــــزام، مـــعاف شد.
هـــمسایه ها بار دیگـــــر بـــرای تبـــریک به خانــه پیــــرمرد رفتند: عجب شانسی آوردی که پســـرت
مــعاف شد! و کــشاورز پیــــر گفت: از کــجا مـــے دانید که…؟
خیلی از ما اتفاقاتی در زندگــــــــے خــــود داشتیم؛اتفاقـــاتی کـــه از نظر ظـــاهـــری بـــرای ما بـــد
بوده اند اما براے مــا خـــیر زیادی در آن نهفته بوده است…
خـــــداوند یگــــانه تکیه گــــاه من و توست!
پس…
بـــه “تدبیرش” اعتماد کـــــن..
پایان
غضنفر چند هفته بوده هر روز پشت سر هم ميرفته از داروخونه قرص سوسک کش ميخريده.يه روز دکتره ازش مي پرسه تو چرا اينقدر قرص سوسک کش ميخري؟
ميگه: آخه من هرچي اينا رو پرت ميکنم نميخوره به سوسکها!
به غضنفر ميگن به زنبورايي که از کندو محافظت مي کنن چي ميگن؟
ميگه: ميگن خسته نباشيد!
یارو زنگ ميزنه فرودگاه و ميگه: ببخشيد از اينجا تا تهران چقدر راهه؟
کارمنده ميگه: يه لحظه...
ميگه: خب خيلي ممنون! و قطع ميکنه!!
از يه نفر ميپرسن ميدوني اگه 23 تا کله و 23 تا پاچه را با هم بريزي تو يه دونه ديگ، از کجا بايد بفهميم کدوم پاچه مال کودوم کله است؟
ميگه اينکه کاري نداره کف پاش رو قلقلک ميکني ميبيني هر کله اي خنديد معلوم ميشه پاچه مال اون بوده!!
==========================
به يارو ميگن دستشويي چند بخشه؟
ميگه خب معلومه! دو بخش! مردونه و زنونه!!
روزي يک تيمسار سوار تاکسي شد. راننده ي تاکسي از او پرسيد: آقا شما سرهنگ هستيد؟
تيمسار تواضع به خرج داد و گفت : بله!
راننده تاکسي گفت : پسر مرض داري لباس تيمسارها رو مي پوشي؟
بيماري به دکتر مراجعه نمود و گفت : دکتر جون دلم خيلي درد ميکنه.
دکتر گفت : عزيزم دلت کار ميکنه؟
بيمار گفت : خير آقاي دکتر ، فعلا بيکاره!
ديوانه ي اولي : قصد کردم همه ي جواهرات و الماس هاي روي زمين را بخرم!
ديوانه ي دومي: قصد بيجايي کردي ، من اصلا قصد فروش آن ها را ندارم!
افغانيه رو مي خوان اعدام کنن ، ميگن حرف آخرت چيه ؟ ميگه کارگر نمي خواي !
يه دکتر اصفهاني زنش ميميره روي سنگ قبرش مي نويسه : آرامگاه زري همسر دکتر رحيمي مختصص زنان و زايمان ، مطب : خيابان جلفا کوچه سوم پلاک 20 از ساعت ... !
==========================
مادر: علي بيا اسفناج بخور آهن دارد.
علي: آخر مادر جان الان آب خوردم مي ترسم زنگ بزنم!
==========================
مهمان: آقا تشريف دارند؟
مستخدم: نه خير، رفته اند مسافرت.
مهمان: براي تفريح؟
مستخدم: نه خير، با خانم رفته اند!
حيف نون مي ره ثبت احوال مي گه يه شناسنامه واسه بچه ام مي خوام. مي گن اسمش چيه؟ مي گه "شورلت". مي گن اين که اسم ماشينه! يه اسمي بذار که به نام پدر و مادر بياد. مي گه خوب به اسم ما مياد ديگه... من "بيوک" آقا هستم، همسرم هم "خاور" خانم!
عکس های زیبا از طبیعت
برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب بروید
بهترین ها
عکس های فراوان ادامه مطلب را از دست ندهید
زیبا و مدرن
عکس های زیبا از خانه ها به ادامه مطلب مراجعه کنید
عکس های زیبا و دیدنی
واقعا جالب تماشا کنید
عکس های شکار حیوانات از دست ندهید